Tuesday, July 27, 2004

تاریخ و زبان قوم خلج



بو يازى خلج قطعه اى از تركى باستان وئبلاگيندان آلينيبدير.

تاریخ و زبان قوم خلج

ترجمه: حسن زندیه
اشاره

درمناطقی از ایران مانند قم مرکزی چهارمحال بختیاری و.. مردمی زندگی می کنند که تحت عنوان خلج شناخته می شوند . تاکنون پزوهشی جدی وفراگیر پیرامون خاستگاه اصل ونسب زبان معیشت تنوع کثرت و گستره جغرافبایی این قوم و نقشی که درتحولات تاریخی ایران داشته اند صورت نگرفته است . وتقریبا اکثر قریب به اتفاق خلجها نیز از پیشینه خود اطلاع دقیقی ندارند. متن حاضر ترجمه مدخل( خلج) از دایره المعارف اسلام است که بخش اعظم آن را (سی . ای . بوسوارث) ترک شناس شهیر و بخش مربوط به زبان خلج را (جی . دورفر) نگاشته است .

نگارش مدخلهای دا یره المعارف بر سبیل ایجاز است .یعنی گنجاندن حداکثر مفاهیم و مضامین در حداقل کلمات و جملات . اما ملاحظه وپیگیری ارجاعات و منابع جهت دست یابی به اطلاعات بیشتر می تواند بسی سودمند باشد. در این ترجمه ارجاعات از متن مقاله که سبک معمول دایره المعارف است به انتهای متن منتقل گردیده است .

بعضی از ارجاعات این مقاله به زبان فارسی نیز موجود و در دسترس است. اینگونه ارجاعات با منابع فارسی مطابقت شده و مشخصات کامل کتاب نیز به آن اضافه گردیده است . و بقیه ارجاعات به همان صورتی است که نویسنده مقاله آورده است . kaladj

امیدواریم که این مقاله مقدمه ای باشد جهت مطالعه وتحقیق بیشترراجع به این قوم .خلج قوم یا قبیله ای است که ظاهرا از نژاد ترک که در ترکستان غربی و سپس طی دوره اسلامی قبل از مغول در افغانستان شرقی می زیسته اند.

تاریخ
جغرافیدانان مسلمان قرون سوم وچهارم هجری (نهم ودهم میلادی) خلجها را از قبایل ترک دانسته اند.ازاین رو ابن خردادبه آنها را در شمار قبایل ترک استپهای آسیای میانه آورده است .به گفته او منزلگاههای زمستانی آنها در آن سوی سیردریا در ناحیه تالاس (1) در مجاورت زمینهای قرلق(2) واقع بوده است .بلکه همچنین آنها در این سوی جیحون در سواحل جنوبی و غربی آن زندگی می کرده اند.(3)

تناقضات نشان دهنده ابهامی است که تاریخچه خلجها را در دوره ماقبل غزنوی در برگرفته است .علت العلل این ابهام مشابهت حروف صامت خلج با نام (قرلوق) است به ویژه این که این قرلقها هم در ناحیه تالاس زندگی می کرده اند.اما از همان ابتدا به نواحی جنوبی سرزمینهای فرادست جیحون داخل تخارستان نفوذ کرده بودند(4). کاشغری در مقاله اش پیرامون ترکمنها می گوید که خلجها در ابتدا شامل دو قبیله بیست و چهارگانه ترکمن بودند اما از آنها جدا شده و لذا دیگرجزو آنان محسوب نمی شدند. همچنین او برای این نام (خلج) یک ریشه شناسی خیالی مطرح می کند به این صورت که سایر ترکمنها به دو نفر از اجداد و قبیله خلج گفته اند (قل اج) "بایست عقب بمان"(5و 6) بنابر این در مورد ترک نژاد بودن خلجها تردیدهایی وجود دارد . مارکوارت خلجها را با "خولسها " که یک منبع سریانی قرن شش میلادی راجع به قبایل ترک بحث می کند و نیز با خلیاتا که درگزارش زیمارخوس فرستاده سیاسی بیزانس در نزد خاقان ترکان در سال 563 میلادی ذکری ازآنها به میان آمده است مرتبط می سازد. هم چنین او اظهار می دارد که خلجها باقیمانده اتحادیه هفتالیان(7) بودند(8) که در این صورت محتمل است که خلجها در اصل یک قبیله هندوایرانی و شاید هم باقیمانده سکاهایی که بعدا ترک شده اند بوده اند. موید این نظریه اطلاعاتی است که ازخوارزمی دبیر دستگاه سامانی در کتابش مفاتیح العلوم(این کتاب اندکی بعد از سال( 366ه/977 میلادی ) تالیف شده است)به دست می آید که خلجها وترکان گنجینه (بعدا در کوههای شمال مناطق فرادست جیحون ساکن شدند)(9) از بقایای هفتالیان بودند.(10 و 11)

اطلاعات روشنی که ما ازموقعیت مکانی خلجها در اختیارداریم صرفا از نیمه دوم قرن سوم هجری/نهم میلادی به این طرف است . ابن اثیر در خبرش راجع به مرگ یعقوب لیث (265هجری/879میلادی)آورده است که امیر صفاری در جریان فتوحاتش در شرق افغانستان به زنبیل یا حاکم محلی در زمین داور حمله کرده و خلجها (الخلخیه) و مردم زابلستان را تحت انقیاد در آورده بود (12). این مطلب را تاریخ سیستان با ذکر پیکارهای یعقوب علیه خلجها و ترکان تایید میکند(13) . در قرن بعد اصطخری نیز مکان خلجها را زمین داور وآنها را مهاجران قدیمی به این منطقه می داند. و میگوید که آنها گله دار بودند و نیز آداب ورسوم ترکی وضعیت ظاهری وزبان خود را حفظ کرده بودند(14 و 15). حدودالعالم خلج را رعایای گله داری در منطقه غزنه (زمین داور) می داند . البته به صورت گروههای متفرقی در بلخ و تخارستان غزنه و بخشهایی از بست.(16)

سامانیان بر این کوچ نشینان افغانستان شرقی نوعی حاکمیت اعمال می کرد و این به اواخر قرن 4ه/10م یعنی زمانی که سبکتگین سلسله غزنوی را بنیان نهاد برمی گردد. نظام الملک در سیاستنامه می گوید که سبکتگین درواقع روزی از سوی فرمانده خود الپتگین جهت جمع آوری مالیات برای حکومت مرکزی سامانیان به نزد خلجها و ترکمنها فرستاده شده بود .(17) مورخان عصر غزنوی عتبی و بیهقی بارها از خلجها نام می برند وتوضیح میدهند که چگونه سلطان محمود غزنوی آنها را به اقتضای زمان به استخدام ارتش خود درآورد. اما پسرش سلطان مسعود مجبور شد درسال 432ه/1040م لشکری را ازغزنه برای تنبیه آنان اعزام کند. جالب است که عتبی دراین موقع برآن است تا خلجها را با افغانها مربوط سازد امری که شگفت آور هم به نظر نمیرسد زیرا خلجها در همسایگی نزدیک به کانون قبیله ای افغانی در افغانستان شرقی می زیسته اند.

آشکار است که از این موقع یک روند همگون سازی خلجها با افغانهای پیرامونشان شروع می شود و به امری بسیار محتمل اما اثبات نشده یعنی تحول ترکان خلج به پشتو زبانان غلزایی یا قبایل غلزایی افغان منجر می شود (گرچه ممکن است منشا و خواستگاه نژادی آنها در دوران قبل ازاسلام این گونه بوده باشد)(18) مینورسکی مطلبی را از جغرافیدان قرن 7ه/13م محمد بن نجیب بکران مولف جهان نامه نقل میکند مبنی بر این که ترکان خلج ازمنطقه قرلق (ترکستان)به زابلستان مهاجرت کرده بودند اما دراین موقع قیافه ظاهری و زبان خود را با محیط جدیدشان تطبیق داده بودند یعنی زبان اصلیشان در حال تغییر و تحول بود . (19 و 20) غوریان در لشکرکشی های خود ازافراد قبیله خلج بهره می گرفتند وسلطان غیاث الدین محمود موفق شد درسال 602ه/1206م با مساعدت خلجها در فیروزکوه قدرت را به دست آورد.(21)

طی سالهای جنگ میان خوارزمشاهیان و مغولان مهاجم (اوایل ق 7 ه /13 م )افراد خلج نقشی درجنگهای نامنظم افغانستان شرقی یعنی کابل و نواحی پیشاور بر عهده داشتند. بعضی از آنان به سپاهیان مغول پیوستند . دیگران سعی داشتند تحت رهبری یک فرمانده خلج از جمله سیف الدین اغرق قدرت مستقلی را دردره رودخانه کابل برای خود دست وپا کنند .(22) این امر درواقع پایگاه قدرتی برای تحریکات خلجها د ر هند شمالی تا بنگال گردید. روندی که قبلا توسط جانشینانشان یعنی مملوکان هند ادا مه یا فت . دسته ها ی متنوع و ماجراجوی نظامی خلجها بر دهلی وملوا استیلا یافتند . اما تصور می شود این خلجها به لحا ظ قومی از افغانها باشند.(23)

یورش مغول ترکیب ناهمگونی ازاقوام در آسیای میانی و دنیای ایرانی پدید آورد به نظر می رسد موج فتوتحات مغولان عناصر خلج را به سوی غرب کشا نده باشد . در این ایام محمود بن نجیب بکران اقامتگاهها ی خلجها را نزدیک باورد یعنی ابیورد در حاشیه شمالی خراسان می داند که بدون شک آنها طی دوره کشمکشهای غوریان و خوارزمشاهیان جهت محا فظت از آن ایالت به آنجا آورده شدند . یک قبیله ازبک که نامش در آوانویسی روسی (گلچی ) ضبط شده ممکن است حاکی از خاطره خلجها در این منطقه باشد که در آسیای مرکزی روسیه نیمه( ق 19 م )ثبت گردیده است.(24) از خلجها در کرمان وفارس از اواخر دوره سلجوقی به این طرف ذکری به میان می آید.

کوپرولو درمقاله اش راجع به خلجها چندین روستا را درآذربایجان و آناطولی وحتی یک روستا در کریمه نام میبرد که نام خلج را محفوظ نگه داشته اند (25). اما بهترین منطقه شنا خته شده درغرب که خلجها در آن سکونت دارند محلی است در ایران غربی که هنوز هم تحت نام «خلجستان»(26) شناخته میشود .منطقه ای کوهستانی که در جنوب غربی تهران در مسیر همدان و در غرب ساوه واقع شده است و قسمت عمده شهرستانهای اراک و ساوه در استان یا ایالت مرکزی را در بر می گیرد . نه تنها در این منطقه بلکه همچنین در نواحی مجاور واقع در ایالت بختیاری از مناطق زاگرس مرکزی روستاهایی مشاهده می شود با نامهایی مانند خلج,خلج آباد و غیره که حاکی از منزلگاههای قدیمیتر اعضای قبیله خلج است.(27) این خلجها ممکن است در دوره مغول یا حتی زودتر در این نواحی مستقرشده باشند چرا که ظفرنامه شرف الدین یزدی درباره کوچ نشینان خلج وعرب ساکن دراین منطقه صحبت می کند که در سال( 806ه /1403یا 1404 م) به دربار تیمور فراخوانده شدند(28). همین گویش ترکی باقیمانده خلجهاست که مینورسکی درسال 1906م و 1917م آن را ملاحظه کرده است .

زبان
زبان خلجها را باید دقیقا جزو گروه خلجی زبانها دانست , چرا که زبان خلج همانند گروه زبانهای جنوب غربی یا (اغز)یا (چواش)و نظایر آن شاخه ای مستقل از خانواده زبانهای ترکی است . افرادی با جمعیت حدودا 20000 نفر در 47 روستا که درفاصله 150 مایلی جنوب غربی تهران واقع شده اند به این زبان سخن می گویند . از آنجا که تفاوتهای زبانی از روستایی به روستایی دیگر اندک است مجموع این تفاوتها (یعنی از دورترین نقاط ،تلخاب درشمال غربی منطقه خلجها و ونارچ(29) در جنوب شرقی ) نسبت به تفاوتهای موجود بین زبان تاتارهای غازان و باشغر یا بین زبان ترکی عثمانی وآذری ،قابل توجه وبیشتر است.

مینورسکی اولین محققی بود که در سال 1940 زبان خلجها را مورد مطالعه قرار داد(30). اندک زمانی پس از او مقدم ،محقق ایرانی هنگام تحقیق پیرامون لهجه های مردم اطراف آشتیان مطالعه مجملی هم راجع به خلجها انجام داد در سال 1968 نویسنده این سطور خصوصیات ویژه خلجها را در مقاله ای که مبتنی بر دو تحقیق قدیمیتر بود توصیف کرد . درسال 1968 و1969 م دو سفر علمی به سرزمین خلجها انجام گرفت که مطالب و اسناد قابل توجهی به دست آمده است (59نوار،واژه های مرکب از 60000 لغت ،تعدادی متن وغیره)

زبان خلجها از طریق استعمال لغات بسیار کهنه ، مشخص گردیده است . از این رو حرف (د) در زبان آنان محفوظ مانده است (در ترکی قدیمی آیاق به معنی پا است این کلمه در ترکی عثمانی (آغاق)و در زبان خلج به صورت (هاداک) تلفظ می شود .

چنان که این زبان حرف (ه) را نیز حفظ کرده است(31) . زبان ترکی قدیم حروف سه گانه صدادار (کوتاه ؛بلند؛مصوت مرکب) و غیره را در بردارد حتی درصرف نیز بسیاری ویژگیهای قدیم را نگه داشته است . نظیر حالت مفعول عنه در (دا) در وجه وصفی (گیلی) =در ترکی قدیمی "ایگلی" . زبان خلج به ویژه در حوزه فرهنگ نویسی نیز دارای اهمیت است . تعداد زیادی لغات مهجور در ترکی قدیم وجود دارد مانند (گودقو) به معنی پرواز که صرفا در زبان خلج و نه در هیچ زبان ترکی دیگری پایدار مانده است.

---------------------------

پی نوشتها

1-در ترکستان نامه اثر بارتولد تلاس و طراز معادل هم آورده شده اند و از نوشته ها ی وی بر می آید که هم شهری بوده و هم نهری که از آن شهر می گذشته است . ر.ک:بارتولد،و. وترکستان نامه ، ج1و2 (فهرست اماکن جغرافیایی ذیل عنوان طراز )ترجمه کریم کشاورز ،انتشارات بنیاد فرهنگی ایران،1352 . و در کنار همین شهر یا نهر در سال 133ه ق جنگ سرنوشت سازی رخ داده است چنان که ابن اثیر در الکامل فی التاریخ می نویسد درآن سال اخشید (فرمانروا) فرغانه با شاه شاش مخالفت ورزید. اخشید از پادشاه چین یاری خواست او صدهزار مرد جنگی به کمک وی فرستاد پادشاه شاش را محاصره کردند و او به حکم پادشاه چین تسلیم شد . پادشاه چین به او و یارانش آسیب نرسانید چون خبر تسلیم آنها را ابومسلم شنید زیاد ابن صالح را با لشکر به جنگ آنها فرستاد بر کنار رود (طراز ) مصاف روی داد . مسلمین بر آنها غلبه کردند . ر.ک. :ابن اثیر،عزالدین ابی الحسن علی بن ابی الاکرم الشیبانی ، الکامل فی التاریخ ،المجلد الثالث،موسسه التاریخ العربی ،بیروت لبنان 1414،ص514.(مترجم)
2-قرلق و قرلغان ،قرلغ ،قرلیغ همه اشکال مختلف یک کلمه هستندوآن قبیله بوده است از اتراک در شمال و شمال شرقی ماوراءالنهر معروف به حسن صورت و طول قامت و تناسب خلقت . ر .ک :خاتمی،احمد ،شرح مشکلات تاریخ جهان گشای جوینی بر اساس نسخه علامه محمد قزوینی،موسسه فرهنگی و انتشاراتی پایا،چاپ اول 1373،ص284،همچنین جهت اطلاع از صورتهای گوناگون این عبارت در متون مختلف ر.ک.کتاب ترکستان نامه بارتولد ج 1 ص9 ،مقدمه مترجم . در میان اقوام ترک مشرق سمرقند و سیحون اول قومی که قبول اسلام کردند طایفه قرلق بودند که ابتدا در حدود جبال تارباگاتای سکونت داشتند و همین قوم بودند که قبل از اسلام آوردن اویغورها را نظر گرفتن ناحیه اورخسن و مغولستان شمالی کمک کرده و در سال 134 امپراتوری چین را شکست سختی داده بر ولایات کاشغر و ختن و یارقند استیلا یافتند و دولتی برای خود تشکیل دادند و در قرن سوم هجری اسلام آورده با ممالک غزنوی و سامانی همسایه شدند . اقبال آشتیانی . عباس ،تاریخ مغول، انتشارات امیرکبیر ،چاپ 6 ،1365،ص18،19 .(مترجم)
3-ابن خردادبه،ابی القاسم عبیدالله بن عبدالله ،المسالک والممالک،مکتبه المثنی بغداد ،ص 28-37 . ایضا ر.ک ترجمه این کتاب توسط دکتر حسن قره چانلو از روی متن تصحیح شده دخویه ،نشر چاپخانه مهارت ،چاپ اول ،1370 ،ص 24-26.
4- نگا . مدخل(کارلوک)در دایره المعارف اسلام به زبان انگلیسی .
5- kashghari. Ed . kilisli rifat bey. Ii . 307=tr. Altalay. Iii . 415.
6- جهت اطلاعات تفضیلی رجوع کنید : Oghuz – nama. Ed. W. bang and g.r. rachmati. Sbpr. Ak. W. phil. Hist. Kl. Xxv(berlin 1932). Kalac[stay and open]
7- هفتالیان ،هپتالیان و هیاطله یک نام است و این نام بر گروهی از مردم قدرتمند اطلاق می شده که مالک سرزمینهای تخارستان بوده اند و ترکهای خلج و گنجینه (گنجه)باقیمانده آنها هستند. ر.ک :خوارزمی ،ابو عبدالله محمد بن احمد بن یوسف ،مفاتیح العلوم ،ترجمه حسین خدیو جم ،مرکز انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ دوم ،1362، ص114.

هیاطله جمع هیطال است و هیطال به زبان بخارا مردی قوی باشد و نیرو را به زبان بخارا هیتال خوانند و هیتال را به تازی به هیطال گردانیده اند رک:کریستین سن ،آرتور،ایران در زمان ساسانیان،ترجمه رشید یاسمی،دنیای کتاب،چاپ نهم ،1374،به ویژه فصول 6،7،8 (مترجم)
8- marquart. Eransahr. 251-4
9- نگا:مدخل (kumidjis)در دایره المعارف اسلام به زبان انگلیسی.
10- خوارزمی ، ابو عبدالله همان منبع ص114
11- نگا: c.e. boswoth and sir Gerard clauson . al-xwarazmi on the people of central asia . in iras c1965. 8-9
12- ابن اثیر، تاریخ بزرگ اسلام و ایران ترجمه عباس خلیلی . انتشارات کتب ایران ج12 ص 4-173
13- تاریخ سیستان
14- مسالک و ممالک اصطخری
15- تاریخ غزنویان ترجمه انوشه
16- hudud alalam. minosky
17- نگا :مدخل (قلزی) دایره المعارف اسلام
19-جهان نامه بکران
20- hududalalam
21- طبقات ناصری
22-turkish dialect of khalaj. Minorsky
23- history and khalajis.
24- jarring on the distribution of turk tribes in Afghanistan.
25- koprulu. Ia article
26- خلجستان از بخشهای شهر قم است که از شمال به جعفرآباد و از خاور و جنوب به حومه قم از جنوب باختری به شهرستان آشتیان و از باختر به شهرستان تفرش محدود می گردد. جمعیت بخش خلجستان بر اساس سرشماری سال 1370 برابر است با 14288 نفر جهت اطلاعات تفضیلی رک: فرهنگ جغرافیایی قم و اراک انتشارات جغرافیایی وزارت دفاع ج2 ص3-72
27- نگا فرهنگ جغرافیایی ایران
28- zafarnama. Sharafaldin yazdi
29- ونارچ دهی از دهستان کهک شهرستان قم است . متاسفانه فرهنگ جغرافیای زبان ونارچ را همانند زبان مردم خلجستان به اشتباه فارسی ضبط کرده است . همچنین فراورده های محصولی را برای ونارچ نام برده که اصلا وجود خارجی ندارند . رک: فرهنگ جغرافیایی قم ج 48 . ص229 . مردم روستای ونارچ که متشکل از 300 خانوار است به دو دسته تقریبا مساوی خلجها و ایل زند تقسیم می شوند که زبان خلجها همان زبان خلجی است و ایل زند به زبان لکی(لری-کردی)صحبت می کنند و هر دو دسته علاوه بر انجام کارهای خدماتی مانند کار در معدن منگنز ونارچ و کامیونداری به کشاورزی و دامداری نیز اشتغال دارند . منتها ایل زند بیشتر به دامداری مشغول است و یک قطب عمده تولید کننده محصولات دامی در استان قم محسوب می شود(مترجم)
30- نگا: کتابشناسی در پایان این مقاله.
31- نگا :کتابشناسی د رپایان این مقاله

قایناق: نامه قم شماره 14 تابستان 80
مترجم این مقاله را از دایره المعارف اسلامی : Encyclopaedia of islam , new edition iv leiden E.j Brll. Pp 617_ 18 ترجمه کرده است.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home